کمی دورتر، کمی دیرتر، کمی هرگز ایستگاه...
برچسب : نویسنده : votter بازدید : 2
She doesn't know
but i have seen the moon in her eyes
and it's so elegant
her eyes lighting up the moon
برچسب : نویسنده : votter بازدید : 5
برچسب : نویسنده : votter بازدید : 14
there is an old woman waking up to the noise kids are making out on the street.
an old man is looking for his teeth
a mom cow is trying to figure out how to cross a river with her baby calf
a bunch of performers are taking their final big breaths before the show
a baby fox was just bo
a bus is moving through space and time
and the old woman shouts; "your teeth are in the bowl under the bed. We do that so that you dont mistake it for drinking water."
برچسب : نویسنده : votter بازدید : 13
برچسب : نویسنده : votter بازدید : 11
تمامم را در سکون رها کنم
و سکوتی هیجان انگیز
فرا بگیردم
سکوتی خوش طنین
چند ثانیه با چشمهایت سماع برقصم
با لبانت تانگویی تنگاتنگ
با دستانت سراسر پیکرم
سراسر این مجسمه را
عشق کنم
و همانجا بمانم
م.ر
ایستگاه...برچسب : نویسنده : votter بازدید : 11
برچسب : نویسنده : votter بازدید : 8
برچسب : نویسنده : votter بازدید : 12
حرفم تمام شده اما نمی روم
از این به بعد
اصلن من، لال
من، گیج
من، مانعِ عبور
من، تو
من مجسمه ی زمختِ سرنوشت
که هیچ احساسی را انتقال نمی دهد
و دور کمرش، ریسمانِ واژگونی از اول بسته است
من اما نمی روم
بی دلیل
بی نفس
بی رمق
بی خودم
بی خودآ
اینجا، روبروی تو می ایستم
ترس از نبودن، برای مجسمه ی با شکوهی چون من، ننگ است
ننگ
برچسب : نویسنده : votter بازدید : 11
برچسب : نویسنده : votter بازدید : 12